432 هرتز

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

پیش نوشت : بابت نگارش کمی عذر میخوام !


وقتی دبستان بودم یه روز اسهال گرفتم و جاتون خالی توی شلوارم حسابی کثافت کاری کردم اونجا برای اینکه گندش در نیاد خودمو زدم به کوچه ی علی چپ گفتم شکمم درد میکنه بگین مامانم بیاد منو ببره خونه.

 تمام افرادی که توی مدرسه بودن خیلی شانس آوردن ! اگه مامانم خودشو زود نمی رسوند صد در صد تمام فضای مدرسه رو...بگذریم احتمالا چیزی نمیشد چون  مدیرمون انقدر فهیم بود که تا کل مدرسه رو گند نگرفته مدرسه رو تعطیل کنه ...

الآن هم با این حجم از آلودگی هوا وضعیت همونه احتیاج به تعطیلی داریم!


پی نوشت:

میشود خارج از دایره ی زندگی دور از همه ی شلوغی ها یک نقطه ی کور یافت تا گونه ای از آدم که هم اکنون به خود انسان می گوید بدون ترس به همه ی سیب هایی که گاز زده اعتراف کند و بر این باور باشد اعتراف به یک اشتباه نه تنها خوب است بلکه گاهی موجب بهترین تصمیم سر چند راهی های زندگیشان میشود...

432 هرتز
۲۴ آبان ۹۵ ، ۲۳:۴۱ ۱۴ نظر

امروز توی مترو طبق معمول هدفون تو گوشم بود بر خلاف اینکه پلی لیستی رو باز کنم رفتم تو بخش همه آهنگ ها ، یکیو پخش کردم و تیک شافل رو هم زدم طبق معمول آهنگ های تکراری پلی شدند تا اینکه شما پخش شدی اولش بهتون خندیدم راستش توی نگاه اول خیلی صدا هاتون مسخره بود پیش خودم فکر کردم سازنده ی شما واقعا چه هدفی داشته همچین آهنگی رو ساخته و حتی پخش کرده...

یکم گذشت عمیق تر شدم بهت گوش دادم حس کردم خیلی تنهایی اخه میون این همه آهنگ کی میاد به تو گوش بده. از اونجایی که ما آدما یه چیزیو یا از روی نیاز یا از روی ترحم دوست داریم دلم خواست دوستت داشته باشم من اگه یه آهنگ بودم طبیعی بود بیشتر از هر چیزی به دو تا گوش واسه شنیده شدن نیاز داشتم من بهت گوش دادم...

بار ها شده یه آهنگ اشک آدمو واسه زنده کردن خاطرات دربیاره اما تو به خاطر خودت اشکمو درآوردی این دومین بار بود تو مکان عمومی گریه ام گرفت. من خیلی تنهام نه به اندازه ی تو حس کردم مدت هاست منتظر یکی بودی که یکی بیاد درکت کنه کم کم متوجه شدم سازنده ی تو یه نابغه بوده که تونست بدون کلام ، بدون ساز های دلنشین ، حتی بدون ملودی منو محو آهنگش که تو باشی کنه و همین طور تو که منو به فکر فرو ببری....

برای اینکه دفعه ی بعدی هم بهت گوش بدم نیاز داشتم اسمتو بدونم اسمتو دیدم وای   Woolloomooloo چه اسم با مزه ای داری من اگه  یه آهنگ بودم از مخترع seekbar تو پخش کننده ها متنفر میشدم خیلی بده آدم یه قسمت یه آهنگ رو رد کنه یه جور سو استفاده از آهنگه میدونی اخه ما آدما عادت داریم تا وقتی یکی واسمون جذابه سرگرمش بشیم من قول میدم از اول تا ثانیه ی 198 امی که تو داری از احساست میگی بهت خیانت نکنم.


پی نوشت: 

نفس کشیدن صرفا دلیل بر زنده بودن نیست و احساس فقط برای موجودات زنده نیست ،برای خیلی ها هست مثل کسانی که احتیاج دارن براشون پنج شنبه  ها یه دسته گل به یادتم بفرستیم یا کسانی که به خاطر رنگ و نژادشون هیچ وقت مورد احترام قرار نگرفتن یا راندوویی که چند ماهه که دیگه نفس نمیکشه... هستن کسانی که مثل Woolloomooloo خلق شدن تا شاید ما فکر کنیم!

432 هرتز
۱۶ آبان ۹۵ ، ۲۳:۴۸ ۱۴ نظر

اون سری تمام با یکی از دوستان رفته بودم جمهوری خرید . گفت : بریم یه چیزی بخوریم..گفتم :بریم پیتزا داوود!  اولش قبول نکرد. گفتم: اولین پیتزایی تهرانه در ضمن شما تو گوگل پیتزا بزن کلمه ی پیشنهادی بعدیش داووده! تازه تو راه کلی تعریف کردم گفتم همون طور که مک دونالد نوشابه هاشو فری ریفل میده اینجا هم آقا داوود هر چند بار که بخوای کالباس رایگان میده و کیفیتش در حد سالامی هست !  اینو گفتم ورق برگشت :) گفت بریم...رسیدیم با تعجب و تحقیر گفت اینه گفتم آره پیتزای چی میخوای؟!اینم بگم هر پیتزایی انتخاب کنی فقط همون کالباس رو میریزه با یه پنیر که بیشتر میخوره پنیر گودا باشه :)))) در کمال ناباوری گفت نه! این خیلی سگ پزه و اینجا بود که میشن فیلد شدم و این بار هم داوود مارو نطلبید...

 هر وقت از خیابون نوفل لوشاتو رد میشم دلم واسه ی پیتزا داوود پر میکشه از اونجایی که به نظر من سخت ترین بخش تنهایی ، تنها غذا خوردنه اصلا به دل من نمیچسبه تنهایی برم اونجا پیتزا بخورم تازه یکم هم میترسم :))) برای همین کلا این روزا هر کسی رو میبینم میگم بیا بریم داوود مهمون من حتی توی این شرایط هم کسی رو پیدا نکردم :|

کاش یکم از زندگی عادی لذت میبردیم مثل قدیم که از طعم نوشابه های شیشه ای که انصافا عامل انتقال هر نوع بیماری بودن ولی هیچیمون نشد لذت بردیم.

اگه برای خودمون زندگی کنیم شاید به جای اینکه رستوران نایب بریم و هزار جور عکس سلفی بگیریم تا جار بزنیم که ما هم جای لوکس میریم بریم همون پیتزا داوود انقدر کالباس فری ریفل بخوریم گلاب به روتون دچار بیماری های گوارشی بشیم  تا شاید در دستشویی ها به فکر فرو بریم که چرا ؟!

?!Are You Lost In The World Like Me

 

مدت زمان ویدیو : 3 دقیقه 15 ثانیه 
432 هرتز
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۴ ۱۸ نظر

«عده‌ای هم در بین ما، دلخوش‌اند به روشن‌تر بودنِ خویش که شاید روی دیگر ابله‌تر بودن باشد. اینان مفتخرند به این که: دیپلم‌شان ریاضی است. کفتربازی نکرده‌اند. اسم و زندگی‌نامه‌ی صدوپنجاه کارگردان سینما را بلدند. راجع به دیالکتیکِ هگل یک چیزهایی شنیده‌اند. از لیلا فروهر بدشان می‌آید. به موتزارت عشق می‌ورزند. می‌دانند که «تولدی دیگر» سروده‌ی فروغ فرخزاد است و احمد شاملو در سال ۱۳۳۲ به‌خاطر فعالیت‌های سیاسی، مدت کوتاهی در زندان بوده و ارسطو شاگرد افلاطون بوده (نه برعکس) و سالوادور دالی و لورکا با هم همکلاسی بوده‌اند و… دیگر چه بگویم؟ این‌ها همه‌ی ناتوانی‌ها و دلخوشی‌های این نسل است. آن هم کسانی از این نسل که احتمالاً اندیشمندترند.»

از دُرّابِ مخدوشِ محسنِ نامجو.


من در طول عمرم آهنگ های زیادی گوش کردم و سبک های زیادی رو دیدم اما هیچ وقت به اون درجه نرسیدم که طرفداران محسن نامجو رو درک کنم شاید آینده ی موسیقی برای اوناست :/ اما همون طور که اعتقاد دارم هر آدم بدی هم میتونه حداقل یه ویژگی مثبت داشته باشه ، اعتقاد دارم آهنگ "ساربان"ش فوق العاده ست.

اگه دلتون گرفته حتما قطعه ی "صنما جفا رها کن" رو گوش بدید اونجاست که دقیقا به حرف جورجو مورودر پی میبریم که میگه موسیقی احتیاج به قواعد از پیش تعیین شده نداره و ذهن موزیسین باید از هر نوع چارچوبی آزاد باشه :)))

432 هرتز
۱۰ آبان ۹۵ ، ۰۰:۱۷ ۱۹ نظر

سامورایی توی آینه جوری نگاهم میکنه انگار جنگ رو بردیم اما من اینطور فکر نمیکنم،به نظرم بهتره این سامورایی قبل از هفتمین نفس تصمیمشو برای هاراگیری جدی کنه تا صبح بعدی زمزمه ی "عاشق خورشیدی و تشنه ی بیداری... "رو توی ذهنم نیاره که یه زارت با طول هفت نفس تحویلش بدم یا که دیگه هر روز صورتمو با پودر سرخ نگه نداره...
از جایی به بعد باید نقاب روی صورتتو ورداری و برای خودت زندگی کنی نه برای اون سامورایی مرده ، از همین جاست که نسبت به قضاوت مردم بی تفاوت تر میشی از همین جا به بعده که دیگه نیازی نیست وقتی کلمه های منشوری مثل نسبت های مثلثاتی رو میگن خودتو به کوچه ی علی چپ بزنی خیلی راحت میتونی یه لبخند زهرماری تحویل طرف بدی و بگی سکانت حشو داره !
از اینجا به بعد نمیخواد جلوی درگیری قدم هات با رنگ موزاییک های پیاده رو بگیری بیخیال حرف مردم حواست باشه کفشت فقط روی موزاییک های رنگی بره....
سامورایی که رفت اون حس برتری جویی هم رفت دیگه مهم نیست توی آینه چه شکلی باشم ، شاید همین الآن تیشرتمو بندازم توی شلوارم  و در خز ترین حالت ممکن با خزعبل ترین آهنگی که دوست دارم برقصم... برقصم فریاد بزنم عاشق این آهنگ مسخره ی جورجو مورودر هستم ، وات إ نایت ! از اینجاست که میشه بدون اون سامورایی هم زندگی کرد. 

432 هرتز
۰۸ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۷ ۱۱ نظر