432 هرتز

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

Looking at the earth from afar you realize it is too small for conflict and just big enough for co-operation

432 هرتز
۲۳ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۴۷ ۳ نظر


اومدم یه پست بذار  اولش نشستم به تک تک سلول های مغزم فشار آوردم تا یه متن ادبی خفن که توش کلی لغت سخت و کلی آرایه ی دیگه ریخته و صد البته که به زبون خودمونی (مشابه پست های دیگه ام که گلابی باشه خوندنش، نباشه)در مورد عید بنویسم خلاصه انقدر این رفرنس اون رفرنس کردم تا چند تا لغت در حد ناسا از دلش درومد یکمی از آثار اینو اون کپی برداری کردم از نظر خودم انقدر ناب شد که روح حضرت حافظ به خاطر حسادت با اندوه گفت:

 زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب

و من هم در جوابش گفتم

گویی که پُست من سخن در شکر گرفت (اموجی خفن با عینک آفتابی)

خلاصه اومدم که این پست خفن رو بذارم تا شما با کامنت هایی پر از تعریف و تمجید منو شرمنده ی خودتون بکنید...

 اما به خودم اومدم  دیدم من اینکاره  نیستم من نویسنده ی یه متن ادبی نمیتونم باشم منی که نمره ی ادبیاتم توی امتحان نهایی 12 بوده یعنی زور زدم تا پاس شم نمیتونم مثل یه شاعر کلماتو جوری کنار هم بچینم که تا قرن ها بعد از من ملت با شعرام حال کنن یا تهش واسه زدن مخ کراششون استفاده کنن ، اون پست مثل خوردن آش رشته با سالاد بود پس پاکش کردم اینطوری حداقلش میدونم این خودمم ، نه اون کسی که دوست داشتم شما فکر کنین هستم

پی نوشت : بزرگی میگفت توی زندگی سعی کن خودت باشی دیگران به اندازه ی کافی هستن...

الآن  که خودمم حس این آدمایی که خیلی موفق هستنو دارم نه این که موفق باشم نه ، به خاطر اینه که خیلی از خود راضی ام :)

و خلاصه ی اون پست ، این بود:

کاش روز 13 ام نمیومد  تا همیشه بهونه ای برای بغل کردن و بوسیدن (چه محرم چه نامحرم ) داشتیم :)) 

پی نوشت اون پست : پروفسسور الف گریه میکرد میگفت من 20 ساله که منتظرم بچه ام بیاد بغلم کنه بهم بگه دوستم داره ! لطفا شما این کارو بکنید این آرزوی هر پدریه...

432 هرتز
۱۴ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۵۱ ۵ نظر