432 هرتز

من در شمال ، روی آخرین قطره ی باران روی برگ های نارنج کاشته ی پدر بزرگم جا ماندم ، یا که در فصل درو در کنار رودخانه در پی شکار سنجاقک ها در شرجی ترین هوای تابستانه ، نمیدانم شاید هم در خانه ی مادر بزرگ مادری به وقت شب نشینی شب یلدا ، نه فکر کنم من در هر ورق از دفتر سبز شمال که تمام زندگی من است خلاصه شده ام .

پی نوشت: هر گونه کپی برداری از هر قسمتی از وبلاگ ،  بدون ذکر منبع یا حتی ذکر نام خودتان به عنوان صاحب اثر از نظر من بلامانع است! 

پی نوشت تر : شاید بهتره درباره ی من را مفهوم تر و خلاصه تر کنم یعنی دلم میخواست جی کد بذارم بجاش اما چون حتی توی دنیای برنامه نویسی هم مد نیست به صورت کلمات کلیدی مینویسم :
دانشجو ، برق، دلتنگ شمال
مجبور به کار و تحصیل در تهران

پی ترین نوشت:اینو توی کپشن پستی خوندم خوشم اومد گفتم منم بذارم :)