432 هرتز

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انسان خوب» ثبت شده است

دیروز رفته بودیم سینما فیلم ترسناک (the conjuring 2)  دیدیم...تعجب میکنم که خارجیا بسم الله ندارند که شیاطین و جن ها ازشون دور بشن چطور زندگی میکنند...

پدر بزرگم تعریف میکرد اون قدیما حموم ها، عمومی بودن و اغلب جای مناسبی برای تجمع نیمه شب جن ها ،  یکی با بچه اش نیمه شبی رفته بود حموم ، یه چیزی پای بچه رو میکشید ، بچه گفت بابا یکی پامو داره میکشه پدره گفت بگو بسم الله ، پدره خیلی ترسو بود دور میشد میگفت بگو بسم الله...فرداش پدره تعریف میکرد که یه جن رو دیده با سوزن اسیرش کرده اما دلش سوخت رهاش کرد اما همه میدونستن اون کسی که پای پسره میکشید همسایشون بوده !!

منم گاهی از حقیقت میترسم و فرار میکنم اما روم نمیشه واقعیت رو بگم بعد سعی میکنم خودمو قهرمان نشون بدم هر چند که اینو میدونم دیگران حقیقت رو میدونن ولی به روم نمیارن ! گاهی فکر میکنم بیش از حد مغرور میشم مثلا یه جاهایی افرادی دیدم تحصیلات آکادمیک ندارن ولی واقعا یه چیزهایی بلدن که استادهای دانشگاهمون هم بلد نیستن اما خیلی متواضع هستن...یا یه بار...

یه بار وارد یه شرکتی شده بودم منتظر رییس یه بخشش بودم ، یه فردی رفت توی آبدارخانه شرکت واسه من چایی ریخت، آورد و رفت...من تا مدت ها فکر میکردم آبدار چی بوده ولی بعد ها فهمیدم اون رییس کل بخش های شرکت بوده ! خیلی دلم میخواد روح بزرگی مثل اون داشته باشم ولی حیف ....

432 هرتز
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۲۲ ۸ نظر

انتخاب واحد دو سال پیش بود ،ترم سه بودم ،اون موقع ها جنگ بود قشنگ هر کی با صد نفر سواره نظام میومد واسه انتخاب واحد ، یه دختره سال بالایی نمیدونم چی شد ...فکر کنم دلش سوخت واسم اومد کمکم ، دستش درد نکنه واحد هایی گرفت که قشنگ اون ترم هیچی نخونده بودم معدلم 19 اینا شد. اما از اکثر اساتید اون ترم راضی نبودم...مخصوصا اونی که الآن رییس پردیس بین الملل شده...

تنهایی واحدی که خودم گرفتم الکترونیک 1 بود به قول کامپیوتری ها ،الکترونیکی ،با یه استادی نشناخته که کسی جرات نکرد بگیره  ! استادش تازه از فرانسه اومده بود خیلی شیک پوش و خوش تیپ ، کلا بهش نمیخورد استاد باشه :)))

بر خلاف استاد های دیگه با ما دوست بود به اسم کوچیک صدامون میزد، یه بار با دوستم گوشه ی دانشکده وایساده بودم مسیرشو کج کرد اومد به ما دست داد رفت دوستم پرسید کی بود گفتم استاد الکترونیک 1 ام.... تا مدت ها باور نمیکرد !

اما استاد عزیز نموند بعد اون ترم رفت کاش میموند کاش معشوقه ش رو ول میکرد به خاطر ما :))))من اگه استاد بشم یه روزی سعی میکنم شبیه اون باشم ...کاش استادهای ما به دانشجو ها بهای بیشتری میدادن..گاهی طوری برخورد میکنن انگار دانشجو خدمت کار اوناست در حالی که باید برعکس باشه! یا پروژه ای توی دانشکده کامپیوتر بوده ما روش کار میکردیم نصف حقمونو خوردن !!! (البته من به زور پس گرفتم !)

حتی من مورد هایی میشناسم بودجه دانشجو  دکترا شونو بالا میکشن !

فردا باید برم تو دل خطر !! دانشکده ی کامپیوتر !   :)))

432 هرتز
۱۴ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۲۹ ۶ نظر