هیپنوتیزم
جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ب.ظ
چند روزی بود دغدغه ام این بود که با جشنواره ای که تهران ملودی گذاشته چی بخرم انصافا بعضی از تخفیفاش عالی بود اما هی این دست اون دست کردم که هر چی خوب بود تموم شد منم طبق معمول افسرده شدم...دکتر حرف جالبی میزد میگفت تا وقتی مجردی یه سری دغدغه داری که هیچ وقت حل نمیشن مثل اینکه اول مرغ بوده یا تخم مرغ اما ازدواج کنی اینا برات بی معنی میشه اصلا گور بابای مرغ و تخم مرغ ، دغدغه ت این میشه که مثلا برادر زنت این حرف زدو فلان چیزو تو گفتی و این چرتو پرتای خاله زنکی اما خوبیش اینه که این بدون جواب نیستن و حل میشن !
خب با توجه به سخنان دکتر و اینکه من سینتی سایزر و تجهیزات استودیویی رو بیشتر از هر کسی و بیشتر از هر چیزی دوست دارم با خرج کردن پس انداز هایی که برای ازدواج جمع کرده بودم یه استودیو خونگی زدم و الآن کنج اتاقم حکم زنمو داره....
به این ترتیب با خرید درمانی از افسردگی خارج شدم و البته وجود دوستی که حرف زدن باهاش منو هیپنوتیزم میکنه توی خوب شدن حالم بی تاثیر نیست...
۹۵/۱۱/۲۹