«عدهای هم در بین ما، دلخوشاند به روشنتر بودنِ خویش که شاید روی دیگر ابلهتر بودن باشد. اینان مفتخرند به این که: دیپلمشان ریاضی است. کفتربازی نکردهاند. اسم و زندگینامهی صدوپنجاه کارگردان سینما را بلدند. راجع به دیالکتیکِ هگل یک چیزهایی شنیدهاند. از لیلا فروهر بدشان میآید. به موتزارت عشق میورزند. میدانند که «تولدی دیگر» سرودهی فروغ فرخزاد است و احمد شاملو در سال ۱۳۳۲ بهخاطر فعالیتهای سیاسی، مدت کوتاهی در زندان بوده و ارسطو شاگرد افلاطون بوده (نه برعکس) و سالوادور دالی و لورکا با هم همکلاسی بودهاند و… دیگر چه بگویم؟ اینها همهی ناتوانیها و دلخوشیهای این نسل است. آن هم کسانی از این نسل که احتمالاً اندیشمندترند.»
از دُرّابِ مخدوشِ محسنِ نامجو.
من در طول عمرم آهنگ های زیادی گوش کردم و سبک های زیادی رو دیدم اما هیچ وقت به اون درجه نرسیدم که طرفداران محسن نامجو رو درک کنم شاید آینده ی موسیقی برای اوناست :/ اما همون طور که اعتقاد دارم هر آدم بدی هم میتونه حداقل یه ویژگی مثبت داشته باشه ، اعتقاد دارم آهنگ "ساربان"ش فوق العاده ست.
اگه دلتون گرفته حتما قطعه ی "صنما جفا رها کن" رو گوش بدید اونجاست که دقیقا به حرف جورجو مورودر پی میبریم که میگه موسیقی احتیاج به قواعد از پیش تعیین شده نداره و ذهن موزیسین باید از هر نوع چارچوبی آزاد باشه :)))