432 هرتز

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

اگه دقت کنیم توی ایران شکایت کردن معنی نداره مثلا شرکت ایکس اومده بود به اسم پنیر یه کامپیوتری وارد کرده که شورای ایکس پرایم وارداتشو ممنوع کرده بود اما شکایتی در کار نیست  اینجا همه چیز کد خدا منشیه میگن تو بگذر اون میگه تو کوتاه بیا همدیگرو ببوسید یکمی هم سود کارو به اشتراک بذارید تمام...
نتایج کنکور سراری هم اومد پیج دانشگاه را دیدم تبریک گفته به ورودی ها ! زیرش هم اونایی که قبول شدن خندان و شادان کامنت میذارن و در قسمت بیو خود نام دانشگاه و بعضا رشته ی خود را نوشته اند و حسرت میخورن که چرا نمیتوان سایز متن را در بیو بزرگ تر نمود !
در دهات ما هم کسی جایی قبول میشد بنر هایی روی دیوار های خانه نصب میکردند حتی مش رجب حمومی ده! هم بنری برای تبریک تدارک میدید ولی سابقه نداشت که کسی برای خودش بنر و پارچه بزند بزند!...
 در ده ما دانشگاه به وفور یافت میشد چون تحصیلات دانشگاهی بسیار مهم تر است از تشکیل خانواده و زندگی !  یه بار پسر کد خدای ده پایینی کنکور خود را بد داد ...خلاصه روغنی بر سبیل کد خدای ما کشیده شد و کد خدا ی ما نیز تصویب کرد که فرزندان کد خدایان مجموعه دهات متحده ، به پاس زحمت های پدرشان با سهمیه به دانشگاه های ده بیایند ! برای اینکه حرف و حدیثی هم نماند ، حقوق فرزندان محافظان خدا بیامرز ده را کم میکنیم و به آن ها سهمیه دانشگاه میدهیم (خدا رو شکر که حداقل این یه کارو کردن )
این شد که دانشگاه هر روز پیشرفت میکرد بنابراین ده در مرز دانش و تکنولوژی حرکت میکرد...

این وسط کسانی بودند که به کد خدایان اعتراض کردند ننگ بر آن ها باد، سزای اونا مرگه به نظرم ! نمیگم چه بلایی سرشون اومد ولی حقشونه نمیفهمیدن که اگه این کد خدا ها عوض بشن اوضاع بد تر هم میشه واقعا بد تر میشه باید شیوه ی کد خدایان اصلاح بشه نه خودشون.
 کسانی هم بودند که میفهمیدند و سعی در اصلاح شیوه ی کد خدا کردند پس کد خدا اونارو برای ادامه تحصیل میفرسته به بهترین دانشگاه شهر ، بهشون امکانات میده نه برای پیشرفتشون واسه اینکه کسی که میتونه به شیوه ی کد خدا اعتراض کنه اعتراض نکنه ! از اونجایی که دانشگاه از زندگی هم مهم تره اونا هم راضین یعنی به نوعی سبیل های این گروه هم چرب میشه !

کاش کسی در دهات ما سبیل نداشت !


432 هرتز
۳۰ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۰۴ ۹ نظر

وقتی دبیرستان بودم واسه کنکور مقاله ها و تحقیق های عهد بوق دانشجو های پدرمو یواشکی کش میرفتم و به عنوان چرک نویس استفاده میکردم اخه توی صفحه ی A4 بودن که یه طرفشون کامل سفید بود حتی مورد هایی دیدم که چند ورق دوطرف هم سفید داشتند !!

وقتی از درس خوندن خسته میشدم اون طرف چرک نویسمو میخوندم بعضی چیزا واقعا خوب بود !!

مثلا طرف توی صفحه ی آخر نوشته:

 منابع:

www.yahoo.com

واقعا تحصیلات دانشگاهی توی این کشور عمر تلف کردنه ، من خودم 70 درصد درس های دانشگاه به هیچ دردم نخورد و  فقط و فقط اسم دانشگاه باعث شد تا راحت تر کار گیرم بیاد :| اگه جامعه طوری بود که بیشتر به مهارت بها میدادن، من به همون دیپلم راضی بودم...اما اینجا تحصیلات دانشگاهی نداشته باشی به چشم یه بی سواد بهت نگاه میکنند و مجبور میشی مثل چی درس بخونی تا دکتری بعدش هم سربازی... از طرفی هم توی سن بحرانی هستی و باید ازدواج کنی اما جامعه متاسفانه نمیذاره ، اینجاست که برای رفع نیاز ها( اکثرن عاطفی ) با جنس مخالف ارتباط بر قرار میکنی فتبارک الله... در مواردی نادر با همان فرد قصد تشکیل خانواده خواهی داشت و خوشبختانه با خانواده ی خود در میان گذاری و خانواده ها نیز  بعد چند سال به احتمال اپسیلون قبول خواهند کرد و حی علی خیر العمل...

همه ی این ها در خوشبینانه ترین حالت بود اما اگه توی هر یک از این مراحل شکست بخوری ، دیگه اشتیاق به تشکیل خانواده از وجودت میره و به مفسدین فی الارض یه نفر دیگه هم اضافه میشه...

توی صفحه ی تقدیم و تشکر یکی از همین تحقیق ها نوشته بود:

تقدیم میکنم به همسر آینده ام که با عدم وجودش در نوشتن این مقاله مرا یاری کرده !

432 هرتز
۲۵ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۰۰ ۱۲ نظر

یکی از جاهایی که نمیتونم جلوی لبخندمو بگیرم اونجاست که یه نفر داره بهت دروغ میگه اما تو واقعیتشو میدونی.. 

 یادمه پارسال همین موقع ها بود یکی از هم دانشگاهی هام داستان نوشت واسم فرستاد، روز بعدش داشتیم غذا میخوردیم گفت:خوندی خوب بود؟! شاید یه وبلاگی زدم گذاشتمش...حالا من که از خیلی وقت پیش وبلاگشو میخوندم و داستانو یه سالی میشد گذاشته بود با شنیدن این، غذا پرید تو گلوم نزدیک بود رو به قبله بشم...

فتبارک الله منو یه جوری نجات داد... حالا منتظر بودم شروع کنه به نوشابه خوردن تا بگم من یه سالی هست وبلاگتو میخونم که متاسفانه همینجور داشت به دروغ هاش ادامه میداد منم لذت میبردم...

حالا از فردا باید برم دانشگاه،

خدایا مارو با اونایی که دوست نداریم بهشون سلام کنیم اما مجبوریم ، چشم تو چشم نکن !

432 هرتز
۱۹ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۴۴ ۳ نظر

انتخاب واحد دو سال پیش بود ،ترم سه بودم ،اون موقع ها جنگ بود قشنگ هر کی با صد نفر سواره نظام میومد واسه انتخاب واحد ، یه دختره سال بالایی نمیدونم چی شد ...فکر کنم دلش سوخت واسم اومد کمکم ، دستش درد نکنه واحد هایی گرفت که قشنگ اون ترم هیچی نخونده بودم معدلم 19 اینا شد. اما از اکثر اساتید اون ترم راضی نبودم...مخصوصا اونی که الآن رییس پردیس بین الملل شده...

تنهایی واحدی که خودم گرفتم الکترونیک 1 بود به قول کامپیوتری ها ،الکترونیکی ،با یه استادی نشناخته که کسی جرات نکرد بگیره  ! استادش تازه از فرانسه اومده بود خیلی شیک پوش و خوش تیپ ، کلا بهش نمیخورد استاد باشه :)))

بر خلاف استاد های دیگه با ما دوست بود به اسم کوچیک صدامون میزد، یه بار با دوستم گوشه ی دانشکده وایساده بودم مسیرشو کج کرد اومد به ما دست داد رفت دوستم پرسید کی بود گفتم استاد الکترونیک 1 ام.... تا مدت ها باور نمیکرد !

اما استاد عزیز نموند بعد اون ترم رفت کاش میموند کاش معشوقه ش رو ول میکرد به خاطر ما :))))من اگه استاد بشم یه روزی سعی میکنم شبیه اون باشم ...کاش استادهای ما به دانشجو ها بهای بیشتری میدادن..گاهی طوری برخورد میکنن انگار دانشجو خدمت کار اوناست در حالی که باید برعکس باشه! یا پروژه ای توی دانشکده کامپیوتر بوده ما روش کار میکردیم نصف حقمونو خوردن !!! (البته من به زور پس گرفتم !)

حتی من مورد هایی میشناسم بودجه دانشجو  دکترا شونو بالا میکشن !

فردا باید برم تو دل خطر !! دانشکده ی کامپیوتر !   :)))

432 هرتز
۱۴ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۲۹ ۶ نظر

ترم جدید در راه است و فردا باید به اجبار انتخاب کنم درس های این دانشکده لعنتی رو بردارم متاسفانه اصلا فضای این دانشگاه رو دوست ندارم چقدر خوب که ارشد در راه است و اینجاست که کنکور بهترین راه فراره ، صدای اول میگه به سمت فضای سبز دانشگاه شهید بهشتی فرار کن ، صدای دوم میگه برو دانشگاه تهران از اون طرف پیاده میتونی بری شرکت ، صدای بعدی میگه مامانتو خوشحال کن برو شریف ، صدای آخر هم میگه علم و صنعت برو نزدیک خونه س ، و همه ی صدا ها پُلی فون میگن به اینجایی که هستی فکر نکن.

این دانشگاه رو همیشه دوست داشتم چون اما آدم های این دانشگاه رو نمیشناختم نه که همشون بد باشن نه فقط چند نفر هستن که توی المپیاد مزخرف بودن رقابت شدیدی با هم دارن البته خوب میدونم همه جا اینجوریه دلم فضای جدید میخواد تا افسردگی دربیام.یکی دیگه از کارهای خوب انتقال میزم از کنار تخت به رو به روی تختم میتونه باشه .

432 هرتز
۱۲ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۳۰ ۶ نظر

وقتی توی سالن مطالعه باشی و یکی کنارت تو پای چارم تق تق کد بزنه و صدای خالص کیبرد بیاد به طوری که دعا کنی خدایا کاری کن صدای فن کولر زیاد شه تا شاید صدای نویز از اون صدای خالص دلنشین تر باشه ! یا خدایا کاری کن که این برادر پایتون رو رها کنه یا حداقل به باگ نخوره این کلید های کیبردش ملودیک زده بشن! ولی فایده نداره که!


اینجاست که دلت میخواهد یک پایتون واقعی این کد زن را ببلعد ! ولی حیف که پایتون های واقعی در کتاب خانه دانشگاه نیستن آن ها در طبقه ی سوم دانشکده کامپیوتر در حال تولید مثل اند.


گونه های دیگری از افعی نیز در این دانشگاه زیاد هستند که اگه بخوایم دسته بندی کنیم میشه گفت؛


افعی های موجی : محل زندگی این افعی ها در دانشکده برق است و سیستم آن اینطوری است که به دور دانشجو پیچیده و به آن در طول یک ترم فشار 10 کیلو پاسکال وارد میکنند .


افعی های قدرتی : فتبارک الله از اسمشان نیز معلوم است از حجم و قدرت زیادی برخوردار هستند ولی دقت کافی ندارند (به علت خطای کوانتیزیون بالا) غالبا برای نمره دادن به صورت 4 بیتی عمل میکند !!!


افعی های هیبریدی: این ها خیلی خطرناکن پیشنهاد میشه اصلا به این ها نزدیک نشین چون اولش ظاهر مهربونی دارند ولی بعدش با پنبه سر میبرن، نیش آن ها از این لحاظ دردناک است که انتظار حمله را نداریم.


افعی خالی بند: از این افعی یه دونه فقط وجود داره البته این به این معنی نیست که در حال انقراض بلکه هر ترم قوی تر میشه.


افعی اعظم: این افعی علاقه ی زیادی به هوا فضا دارد  زهر خود را از طریق رشته جملات بی ربط به مغز شنونده وارد میکند این افعی حداقل دو دشمن واقعی دارد که یکیش منم ، ایشان در طی دو نوبت با زهر زبانش مغزمو شستشو داد من هنوز هم از آن ماجرا سر درد دارم ولی برای انتقام زنده ماندم.


بچه افعی: از قدیم گفتن آدمو سگ بگیره ولی جو نگیره ، دقیقا این ها تدریس یارانی هستند که جو گیر شده و خود افعی پنداری دارند الحق که در بسیاری مواقع نقششان را حتی بهتر از افعی اعظم انجام میدهند.

و بسیاری دیگر از گونه ها که شاید بعدا به معرفی آن ها بپردازم.

432 هرتز
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۱ ۱ نظر