432 هرتز

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موسیقی» ثبت شده است

امروز توی مترو طبق معمول هدفون تو گوشم بود بر خلاف اینکه پلی لیستی رو باز کنم رفتم تو بخش همه آهنگ ها ، یکیو پخش کردم و تیک شافل رو هم زدم طبق معمول آهنگ های تکراری پلی شدند تا اینکه شما پخش شدی اولش بهتون خندیدم راستش توی نگاه اول خیلی صدا هاتون مسخره بود پیش خودم فکر کردم سازنده ی شما واقعا چه هدفی داشته همچین آهنگی رو ساخته و حتی پخش کرده...

یکم گذشت عمیق تر شدم بهت گوش دادم حس کردم خیلی تنهایی اخه میون این همه آهنگ کی میاد به تو گوش بده. از اونجایی که ما آدما یه چیزیو یا از روی نیاز یا از روی ترحم دوست داریم دلم خواست دوستت داشته باشم من اگه یه آهنگ بودم طبیعی بود بیشتر از هر چیزی به دو تا گوش واسه شنیده شدن نیاز داشتم من بهت گوش دادم...

بار ها شده یه آهنگ اشک آدمو واسه زنده کردن خاطرات دربیاره اما تو به خاطر خودت اشکمو درآوردی این دومین بار بود تو مکان عمومی گریه ام گرفت. من خیلی تنهام نه به اندازه ی تو حس کردم مدت هاست منتظر یکی بودی که یکی بیاد درکت کنه کم کم متوجه شدم سازنده ی تو یه نابغه بوده که تونست بدون کلام ، بدون ساز های دلنشین ، حتی بدون ملودی منو محو آهنگش که تو باشی کنه و همین طور تو که منو به فکر فرو ببری....

برای اینکه دفعه ی بعدی هم بهت گوش بدم نیاز داشتم اسمتو بدونم اسمتو دیدم وای   Woolloomooloo چه اسم با مزه ای داری من اگه  یه آهنگ بودم از مخترع seekbar تو پخش کننده ها متنفر میشدم خیلی بده آدم یه قسمت یه آهنگ رو رد کنه یه جور سو استفاده از آهنگه میدونی اخه ما آدما عادت داریم تا وقتی یکی واسمون جذابه سرگرمش بشیم من قول میدم از اول تا ثانیه ی 198 امی که تو داری از احساست میگی بهت خیانت نکنم.


پی نوشت: 

نفس کشیدن صرفا دلیل بر زنده بودن نیست و احساس فقط برای موجودات زنده نیست ،برای خیلی ها هست مثل کسانی که احتیاج دارن براشون پنج شنبه  ها یه دسته گل به یادتم بفرستیم یا کسانی که به خاطر رنگ و نژادشون هیچ وقت مورد احترام قرار نگرفتن یا راندوویی که چند ماهه که دیگه نفس نمیکشه... هستن کسانی که مثل Woolloomooloo خلق شدن تا شاید ما فکر کنیم!

432 هرتز
۱۶ آبان ۹۵ ، ۲۳:۴۸ ۱۴ نظر

اون سری تمام با یکی از دوستان رفته بودم جمهوری خرید . گفت : بریم یه چیزی بخوریم..گفتم :بریم پیتزا داوود!  اولش قبول نکرد. گفتم: اولین پیتزایی تهرانه در ضمن شما تو گوگل پیتزا بزن کلمه ی پیشنهادی بعدیش داووده! تازه تو راه کلی تعریف کردم گفتم همون طور که مک دونالد نوشابه هاشو فری ریفل میده اینجا هم آقا داوود هر چند بار که بخوای کالباس رایگان میده و کیفیتش در حد سالامی هست !  اینو گفتم ورق برگشت :) گفت بریم...رسیدیم با تعجب و تحقیر گفت اینه گفتم آره پیتزای چی میخوای؟!اینم بگم هر پیتزایی انتخاب کنی فقط همون کالباس رو میریزه با یه پنیر که بیشتر میخوره پنیر گودا باشه :)))) در کمال ناباوری گفت نه! این خیلی سگ پزه و اینجا بود که میشن فیلد شدم و این بار هم داوود مارو نطلبید...

 هر وقت از خیابون نوفل لوشاتو رد میشم دلم واسه ی پیتزا داوود پر میکشه از اونجایی که به نظر من سخت ترین بخش تنهایی ، تنها غذا خوردنه اصلا به دل من نمیچسبه تنهایی برم اونجا پیتزا بخورم تازه یکم هم میترسم :))) برای همین کلا این روزا هر کسی رو میبینم میگم بیا بریم داوود مهمون من حتی توی این شرایط هم کسی رو پیدا نکردم :|

کاش یکم از زندگی عادی لذت میبردیم مثل قدیم که از طعم نوشابه های شیشه ای که انصافا عامل انتقال هر نوع بیماری بودن ولی هیچیمون نشد لذت بردیم.

اگه برای خودمون زندگی کنیم شاید به جای اینکه رستوران نایب بریم و هزار جور عکس سلفی بگیریم تا جار بزنیم که ما هم جای لوکس میریم بریم همون پیتزا داوود انقدر کالباس فری ریفل بخوریم گلاب به روتون دچار بیماری های گوارشی بشیم  تا شاید در دستشویی ها به فکر فرو بریم که چرا ؟!

?!Are You Lost In The World Like Me

 

مدت زمان ویدیو : 3 دقیقه 15 ثانیه 
432 هرتز
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۴ ۱۸ نظر

«عده‌ای هم در بین ما، دلخوش‌اند به روشن‌تر بودنِ خویش که شاید روی دیگر ابله‌تر بودن باشد. اینان مفتخرند به این که: دیپلم‌شان ریاضی است. کفتربازی نکرده‌اند. اسم و زندگی‌نامه‌ی صدوپنجاه کارگردان سینما را بلدند. راجع به دیالکتیکِ هگل یک چیزهایی شنیده‌اند. از لیلا فروهر بدشان می‌آید. به موتزارت عشق می‌ورزند. می‌دانند که «تولدی دیگر» سروده‌ی فروغ فرخزاد است و احمد شاملو در سال ۱۳۳۲ به‌خاطر فعالیت‌های سیاسی، مدت کوتاهی در زندان بوده و ارسطو شاگرد افلاطون بوده (نه برعکس) و سالوادور دالی و لورکا با هم همکلاسی بوده‌اند و… دیگر چه بگویم؟ این‌ها همه‌ی ناتوانی‌ها و دلخوشی‌های این نسل است. آن هم کسانی از این نسل که احتمالاً اندیشمندترند.»

از دُرّابِ مخدوشِ محسنِ نامجو.


من در طول عمرم آهنگ های زیادی گوش کردم و سبک های زیادی رو دیدم اما هیچ وقت به اون درجه نرسیدم که طرفداران محسن نامجو رو درک کنم شاید آینده ی موسیقی برای اوناست :/ اما همون طور که اعتقاد دارم هر آدم بدی هم میتونه حداقل یه ویژگی مثبت داشته باشه ، اعتقاد دارم آهنگ "ساربان"ش فوق العاده ست.

اگه دلتون گرفته حتما قطعه ی "صنما جفا رها کن" رو گوش بدید اونجاست که دقیقا به حرف جورجو مورودر پی میبریم که میگه موسیقی احتیاج به قواعد از پیش تعیین شده نداره و ذهن موزیسین باید از هر نوع چارچوبی آزاد باشه :)))

432 هرتز
۱۰ آبان ۹۵ ، ۰۰:۱۷ ۱۹ نظر
خیلی وقت ها که کم میارم این شعر بیدل دهلوی نجاتم میده:
درون توست اگر خلوتی و انجمنی ست
برون ز خویش کجا می‏روی 
جهان خالی است

اما حالم این روزها  خراب تر از این حرفاست و به احترام مولانا میگه:
در محفل خود راه مده همچو منی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را

نمی نویسم.



موسیقی از راجر سابیرانا ماتا
432 هرتز
۳۰ مهر ۹۵ ، ۲۳:۴۱ ۱۱ نظر

چند وقت پیش از یه شرکت خصوصی پروژه گرفته بودیم ، انقدر کارفرماش سخت گیر بود که هر شب تا ساعت 10 نمیذاشت کسی از شرکت بیرون بره ، منم نتونستم تحمل کنم از خیرش گذشتم ، والا ، به نظرم هدف از تلاش ،ساختن زندگی راحت تره نه این که تلاش کردن ها اونقدر زیاد بشه طعم زندگیو فراموش کنیم.

آخرین شبی که اونجا بودم مارو تا ساعت یازده نگه داشتن و اون وقت شب کرکره های در ورودی مترو پایین کشیده میشه گفتن میرسونیمت گفتم خیلی ممنون احتیاج به هوای آزاد دارم پیاده میرم...یکم پیاده روی کردم خسته شدم خواستم تاکسی بگیرم وایسادم کنار خیابون یه ماشین اومد راننده همه جاش خالکوبی بود هی اصرار میکرد بیا سوار شو :| ترسیدم فرار کردم :) دوباره رفتم کنار خیابون ایندفعه راننده یه زن بود و  یه زن دیگه جلو نشسته بود گفتم خب این خطرش کمتره  با کلی صلوات سوار شدم...
تو راه این دوتا زن شروع کردن به حرف زدن و تعریف کردن داستان زندگیشون منم روحیه خاله زنکیم عالیه با شوق و اشتیاق به حرفاشون گوش میدادم ، خلاصه حرفاشون این بود هر دوتا شوهراشون مرده بود و خانواده هاشون هیچ حمایتی ازشون نمیکردن با اینکه موقعیت ازدواج داشتن اما به خاطر بچه هاشون ازدواج نکردن از نظر من کارشون واقعا ارزش منده و اونا واقعا مرد هستن چون اونا طبیعتا بیشتر از ما احساس تنهایی میکنن اما به خاطر ارزش هاشون دست به هرکاری نمیزنن  از خود گذشتگی میکنن، کاش یاد بگیریم مثل اونا  مرد باشیم ،مرد باشیم مثل مسئول قبلی آموزش دانشکده ما که بعد از مرگ زنش به خاطر دوتا دخترش، ازدواج نکرد...
 تنهایی من، در برابر تنهایی اونا چیزی به حساب نمیادو مسخره س که واژه ی تنهایی رو برای خودم به کار ببرم وقتی میشه برای بودن بعضی ها  کنارم  هر چند در فاصله ای دور ، خدا رو شکر  کرد...
امروز که بیشتر از قبل دلم گرفته بود شروع کردم به ساختن آهنگ به یاد همین بعضی ها ...
 
 
 
432 هرتز
۰۲ مهر ۹۵ ، ۲۳:۳۰ ۲۲ نظر
گاهی دلم برای آرپژی که مجبور شده کنار یه ملودی فقط به خاطر هموفونی زده بشه میسوزه ، گاهی...
432 هرتز
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۴۹ ۱ نظر

چند ماه پیش من اوضاع روحیم اصلا خوب نبود ، برای همین هر روز خودمو سرگرم میکردم و تنها سرگرمیم ساختن آهنگ بوده...یه بار یکی از این آهنگ هارو واسه کسی فرستادم اون گفت یکی میخواد روش دکلمه بخونه اجازه میدی منو هم جو گرفت خیلی شاد و خندون گفتم اهوم بخونه ...رو آهنگ دکلمه رو خوند واسم فرستادن این از آب در اومد: 


 

 

 

از اون جایی که خیال پردازی کردم با شنیدنش تمام تصوراتم له شد ...

 

 

432 هرتز
۱۶ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۴۱ ۵ نظر