خودکشی
چند ماه پیش به دلیل حوادثی که واسم افتاد اصلا حال روحی خوبی نداشتم و دلم میخواست خودکشی کنم البته بیشتر به قصد انتقام از کسانی بود که حال بدم رو تشدید کردن....خب مرحله ی بعد از تصمیم گرفتن برای خودکشی انتخاب روش خودکشی بود.از اونجایی که من از بچگی طاقت درد و خون نداشتم و ندارم ، رفتم توی گوگل سرچ کردم : روش های کم درد خود کشی... به نتایج جالبی رسیدم...
اول اینکه احتمال داره خودکشی با موفقیت همراه نباشه پس باید درصد موفقیت روش انتخابی بالا باشه... مثلا میری خودتو از ارتفاع بندازی بعد زارپ میوفتی پایین، پخش میشی رو زمین ،انتظار داری همین لحظه ها جناب ملک الموت رو ببینی...از اونجایی که از بچگی یه جورایی لوک خوش شانس بودی میبینی قطع نخاع شدی ، حالا این زندگیت گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
دوم اینکه باید ببینی زمان گذر از این دوزخ تا پا نهادن به دوزخ بعدی چقدر طول میکشه که به طور مستقیم به روش انتخابیت بستگی داره مثلا با شات گان بزنی توی قلبت که رکورد کمترین زمان رو داره حدود 84 ثانیه طول میکشه که به نظرم باز هم زیاده...هر چی این زمان بیشتر باشه احتمال پشیمون شدن بیشتر حالا دم مرگ حوصله ی پشیمونی ندارم اصلا.
سوم مهمترین مساله میزان درده ، من از بچگی علاقه داشتم برق منو بگیره بمیرم اما تحقیق کردم دردش ده برابر رفتن زیر قطاره ، اصلا جالب نیست...کلا مرگ بدون درد نمیشه. اما این ظلمه به خودم..
چهارم امکانات و قیمت تموم شده،مثلا انفجار خیلی روش خوبیه به همه پیشنهاد میکنم اما مگه مواد منفجره به راحتی پیدا میشه تازه به نسبت گرونه خدایا خودکشی با کلاس و بدون درد هم واسه مرفه های بی درده ...البته انفجار یعنی از هم پاشیدن تمام بدن یه وقت با کبریت بازی اشتباه نشه :|
پنجم، مرگ باید بدون ذلت باشه ، مثلا افتادن زیر مترو گزینه ی خوبی بود اما فکر کردم خودمو بندازم زیر مترو ، حداقل 20 دقیقه طول میکشه جنازمو جمع کنن و مترو حرکت کنه و ملت توی این 20 دقیقه روح من که خوبه تمام خاندان و هفت نسل قبل و بعد منو مورد عنایت قرار میدن.
به هر حال انتخاب بین بد و بد تر بود یه چند تا روش انتخاب کردم گفتم من که نهایتش دو هفته ی دیگه به جمع جهنمیان ملحق میشم بذار این دو هفته رو واسه دل خودم زندگی کنم فکر خوبی بود اول رفتم یه گوشی ازینا که شبیه ماشین حساب مهندسی کیلویی دکمه دارن خریدم از چند سال پیش عقده ی این مدلی ها داشتم :) بعدش رفتم یه برد fpga و یه هات ایر خریدم عقده ی اینا رو هم داشتم هر چند هنوز هم استفاده ی زیادی نکردم.. نشستم سریال گیم اف ترونز رو دیدم..رفتم هر چی آلبوم موسیقی بود توی اینترنت دانلود کردم بدون توجه به قانون کپی رایت...رفتم شمال ماهیگیری...آشپزی کردم هر چند نیمرو بود و بوی مرغ زنده میداد :| و .... خلاصه هر کاری دلم خواست انجام دادم طوری که دیدم زندگی میتونه چقدر لذت بخش باشه...
ته دلم من از خودکشی و انتقام واقعا منصرف شدم اما فکر میکردم که اینجوری پیش خودم تحقیر میشم، تصویر همه ی اونایی که منو دوست دارن اومد توی ذهنم هر چند از دستشون دلخور بودم اما حساب کردم بهشون بابت خیلی چیزا بدهکارم حتی به آهنگ هایی که هر روز به حرفشون گوش میدم هم بدهکارم تازه خسته تر از اونی بودم که اوف برم اون دنیا....
خلاصه بیخیالش شدم و اون شرایط بحرانی رو رد کردم،بد ترین کار ممکن کشتن یه نفره و بهترین کار ممکن اینه آدم با نفسش بجنگه و قوی تر بشه الآن اگه اون شرایط باز هم تکرار بشه من میتونم با بدون فکر به خودکشی از پسش بر بیام!
زندگی مثل رینگ بکسه و قهرمان واقعی اونی نیست که هیچ وقت زمین نخوره، اونیه که ضربات حریفش هر چقدر هم محکم باشه باز با غیرت تا آخرین نفس پاشه و ادامه بده و حتی به این فکر نکنه که از قصد خودشو، رو زمین بندازه!